مدتی است ساکن جزیرهای هستم که بسیار دوستش میدارم؛ کافهدوستیام اما مدیون سفر اخیرم به تهران است. نمیدانم این چندمین خانه مجازیام است، بس که از این خانه به آن خانه رفتهام. "کافه جزیره" را اما راه انداختهام تا پابندم کند به ماندن و نوشتن. از امروز گاهگاهی به اینجا میآیم، مینشینم و مینویسم با امید به اینکه کارش به این زودیها به تعطیلی نکشد.
پ.ن: یکی از رویاهای دور من، باز کردن کافهای است در این جزیره با طعمهایی ایرانی، که اگر شد و آن روز آمد، اسم کافه را بی برو برگرد خواهم گذاشت "کافه جزیره".
سلام. اگر روزي خواستي اون کافه رو باز کني و کارمند نيمه وقت خواستي من هستم!!! :))))))))))))
ReplyDeleteبر يادداشتت چيز مختصري نوشتم که همون جا گذاشتم. ممنون که نظر دادي.
(اين بار سوم است که دارم اين کامن رو مينويسم! چرا مدام پاک و گم و گور ميشه! اين گوگل هم بازيش گرفته ها کله ي ظهري!)
حتماً شما را در نظر خواهم داشت! من اصلاً از کار گوگل سر در نمی آورم؛ خودم هر وقت می خواهم کامنت بگذارم، قبل از ارسال، کپی می کنم محض محکم کاری!ا
ReplyDelete